آرشیدا سعدلوآرشیدا سعدلو، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

ARSHIDA

یه روز تنهایی

بابا جون معمولا چند وقتی یه بار به ماموریت میره و اینبار هم چند روزی رفت تهران و بهزادی هم مشهد بودن و واسه همین مامان جون تنها بود و تو شدی چند روز همدم مامان جون و رفتیم ااونجا و شب رو اونجا باید میخوابیدیم و بابایی هم فردا صبح باید میرفت سر کار و مامان جون هم باید میرفت دانشگاه  و شما هم معمولا تا 10 خواب بودی و حالا چکار کنیم ؟؟ واسه همین ما همونجا موندیم تا ساعت 2 مامان جون بیاد  و شما هم کل خونه رو  کنجکاوی کردی اونروز و همش ای چیه؟ ای چیه؟  و منم کلا دنبالت با شیشه پاکن و دستمال حالا ببین تو عکسها کجاها میرفتی که خونه مامان جون کلا عکسبرداری شد اونروز... الهی فدات شم بعد از اینکه مامان جون اومد تقریبا عصر که ش...
12 ارديبهشت 1393

اردیبهشت و چند مناسبت...

  سلام عشق مامان.هستی مامان.نپس{همون نفس}مامان   عزیز دلم ببخش چند وقتیه نتونستم بیام و خاطراتتو برات بنویسم آخه اول که یه سری اتفاقات برام افتاد که توی یه دفتر خاطرات واست نوشتمشون و یکی هم اصلا خونه نبودم  یعنی همش در حال اومد و رفت بودم یا بیرون کار داشتم یا خونه مامان بزرگات بودم...   خب بریم سراغ خاطراتت که اول بگم که یه عکس جامونده از عید و روز 13 بدر یعنی. ازت میذارم که شما و آوا خانم دخمل یکی از اقوام بابایی هست .خیلی عزیزه من که دوسش دارم.چون تورو خیلی دوست داره و همش میخواست مواظب شما باشه.   دوم از کارات بگم که اینقدر ناز عروسکی رو ببینی بغلت میگیری میخوابونیش می میش م...
12 ارديبهشت 1393

یه پست مخصوص

    اینم یه پست مخصوص از آرشیدا خانم سر سفره هفت سین امسال خونمون                 اینم سفره هفت سین آرشیدا جون خودش   البته با تشکر ویژه از دوست خوبم مهشید جان  واسه طراحی کارای آرشیدا جونم     ...
10 فروردين 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARSHIDA می باشد